مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
نـزدیکتـری از رگِ گردن به گدایت مـائـیم و طـوافِ حـرم کـرب و بلایت هر جای جهان مینگرم نام تو آنجاست از هر نظر انگـار شـبـیـهی به خدایت گـشـتـیـم تـمـامی جـهـان را و نـدیـدیم شیرینتر و دلچسبتر از شور عزایت در روز قیامت که جهان دور تو جَمعست بـگـذار که مـا نـیـز بـیـفـتـیـم به پـایت بگـذار که من نـیـز گـرفـتـار تو بـاشم یک جرعه بنوشان به من از جام بلایت پَرسوخته چون فطرس و دلسوخته چون حُر مـن آمــدهام بــاز بـه امـیــد عـطـایـت ای آنکه جهان تکیه به دستان تو دادهست حالا چه شده تکیه زدی خود به عصایت؟ با خوود و سپر رفت به میدان علیاکبر از مـعـرکه برگـشت ولی بـین عـبایت دیـدنـد مـلائک هـمگی گـوشـۀ گـودال آغـوش گـشـودهسـت خـداونـد بـرایـت بر نیزه شدی قاری قرآن، چه شکوهی ای آنکه دل از فاطمه میبُرد صدایت |